هرچقدر بازار سهام رشد می‌کند بالطبع تعداد حباب های آن افزایش می‌یابد. در قرن نوزدهم میلادی حباب های گوناگونی در سهام شرکت های مختلف دیده می‌شد؛ اما در قرن بیستم، آیا سه قرن تجربه از حباب های مختلف می‌توانست سرمایه گذاران را در برابر دیوانگی‌های بیشتر محافظت کند؟

بازار سهام پیرتر شد اما عاقل‌تر نشد

متأسفانه، این اتفاق نیفتاد. در دهه ۱۹۲۰ میلادی تب بازار سهام در آمریکا بالا گرفت. این اتفاق هیچ دلیل منطقی نداشت.

بااین‌وجود، جنگ جهانی اول پایان یافته بود. اقتصاد در دوران رشد و رونق خود قرار داشت و با انواع تکنولوژی‌های مختلف نظیر ماشین‌های موتوری، رادیو، تلفن، هواپیما و بسیاری چیزهای دیگر تغذیه می‌شد.

از همه مهم‌تر بازار سهام بسیار با توجه به برپایی نظام بانکداری فدرال رزرو نظام‌مندتر از گذشته بود.

تا اینجای قضیه همه‌چیز خوب و مناسب بود.

اما متأسفانه، جنب‌وجوش‌های غیرمنطقی بازهم چهره زشت خودشان را به نمایش گذاشتند.

بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۹، ارزش شاخص داو جونز بیش از ۱۰۰۰ درصد افزایش یافت. مردم که هر روز می‌دیدند همسایگانشان همه ثروتمند شده‌اند، تصمیم می‌گرفتند که وارد بازی شوند. کارگزاران این کار را برای آن‌ها آسان کردند، ایشان به افراد اجازه می‌دادند که ۱۰ برابر آورده خودشان سرمایه گذاری کنند. “ارزش ذاتی” به کل فراموش شد.

اما چه اتفاقی افتاد که همه‌چیز سقوط کرد؟ شاید مضحک باشد، اما علت آن چیزی خارج از وال‌استریت بود.

در اواخر تابستان سال ۱۹۲۹ قیمت محصولات کشاورزی تزلزل نشان داد. در آن زمان بخش کشاورزی آمریکا بسیار مهم‌تر از امروز بود. زمانی که اخبار کاهش قیمت گندم در اروپا به گوش می‌رسید، وال‌استریت نگران شد. در اوایل سپتامبر قیمت ها و حجم فروش ها به‌شدت نوسان یافت. در روز ۲۴ اکتبر (پنجشنبه سیاه) بازار ۱۱ درصد از ارزش خود را با آغاز بازار از دست داد.

در آن روز بازار متوقف شد، اما طی یک هفته اتفاق اصلی روی داد. در ۲۸ و ۲۹ اکتبر بازار به ترتیب ۱۳ و ۱۲ درصد ریزش داشت. سقوط بزرگ اتفاق افتاده بود. بازگشت شاخص داو جونز به میزان خود در سال ۱۹۲۹ تا سال ۱۹۵۴ طول کشید. برای اطلاع بیشتر دراین‌باره می‌توانید مقاله “رکود بزرگ آمریکا: درسی تاریخی برای سرمایه گذاران بی سواد” را بخوانید.

کینز به دنبال راه نجات

این سقوط بزرگ منجر به رکود بزرگ شد. بیکاری در آمریکا به ۲۵ درصد رسید و تولیدات صنعتی نصف شد. بیش از ۵۰۰۰ بانک ورشکسته شدند. در تمامی جهان صنعتی سطح قیمت ها روند نزولی یافت و اقتصادها کوچک شدند.

اما بااین‌حال سقوط بزرگ به یک‌چیز دیگر نیز منجر شد: کینزین ها

تئوری کینز یک تئوری اقتصادی است که به اسم جان مینارد کینز، یک اقتصاددان بریتانیایی، نام‌گذاری شده است. او فردی با استعداد بود که سنت اقتصادی را تغییر داد. کینز بیان کرد به جای کاهش هزینه های دولتی به‌منظور متعادل ساختن حساب‌ها، دولت باید دقیقاً عکس آن را انجام دهد: یعنی مانند یک انسان مست خرج کند. دولت‌ها می‌توانند با کسری بودجه خود بیکاری و کاهش تولیدات را جبران کنند.

اگر کسب‌وکار و شرکت‌ها نمی‌توانند اقتصاد را بالا بکشد، دولت باید این کار را انجام دهد. امروزه عموماً بیان می‌شود که نظر کینز درست بوده است. حتی طرفداران مکتب اصالت پول یعنی کسانی بیشتر بر تأمین پول تمرکز داشتند تا خرج کردن آن، با این نظر موافق بودند. درنهایت حتی متعصب‌ترین نظریه‌پرداز مکتب اصالت پول یعنی میلتون فریدمن بیان کرده است که «اکنون ما همه طرفدار مکتب کینز هستیم».

(پایان درس پنجم دوره آموزشی حبابها و بحرانهای اقتصادی)

منبع:  مدیرمالی

اگر سؤال یا نظری دارید لطفاً در بخش نظرات مطرح کنید. همین‌طور با اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی شما هم در توسعه دانش مالی و سرمایه گذاری شریک شوید.