چرا ما به جای آموزش مالی به آغوش مشاوران مالی پناه میبریم؟
پول مهم است. آنقدر مهم که ما به معنای واقعی کلمه بدون آن نمیتوانیم زندگی کنیم. با این حال آموزش مالی را جدی نمی گیریم. شاید به نظر پیچیده می آید و از خود می پرسیم:
پس چرا دنیای مالی اینقدر گیجکننده است؟
اگر پس انداز و مخارج شخصی نقش مهمی در زندگی هرکس ایفا میکند، پس چرا فقط تعداد محدودی از ما میتوانیم بهدرستی نحوه عملکرد مالی خود را درک کنیم؟
ما نمیگوییم که وقتی حرف از مدیریت سرمایه میشود همهکس باید همهچیز را بدانند. امّا وقتی شما به آمار نگاهی میاندازید، به نظر چنین میرسد که بیشتر ما حتی یک درک پایهای هم از نحوه کنترل و مدیریت این چرک کف دستمان را نداریم.
تحقیقی که اخیراً در آمریکا انجام شده است، میگوید ۸۶ درصد از کارمندان آمریکایی مطمئن نیستند که آیا در آینده برای زندگی راحت در دوره بازنشستگی پول کافی خواهند داشت یا نه؟ موضوعی که شاید بسیاری از کارمندان ایرانی به دلیل ناآگاهی حتی به آن فکر هم نمیکنند.
مطالعات دیگری در آمریکا از موضوعی به همان اندازه ترسناک پرده برداشت. دانش آموزان دبیرستانی این کشور اگرچه از سنین کودکی در حال آموزش مالی برای مخارج و پس انداز شخصی خود هستند؛ اما از نظر مالی بیسواد بهحساب میآیند. زمانی که ائتلاف جامپ استارت (Jumpstart) که یک سازمان مردمنهاد برای پیشبرد و توسعه دانش مالی دانش آموزان آمریکایی مابین سنین مهدکودک تا دانشگاه است، یک دوره استاندارد سواد مالی برای دانش آموزان دبیرستانی تصویب کرد، بعد از گذشت دوازده سال گزارش داد که نه تنها دانش آموزان دبیرستانی از نظر مالی بیسواد هستند، بلکه با گذشت زمان وضعشان بدتر هم شده است. میزان سواد مالی این دانش آموزان در سالهای مختلف به شرح زیر است:
سال ۱۹۹۷ | ۵۷٫۳ درصد |
سال ۲۰۰۰ | ۵۱٫۹ درصد |
سال ۲۰۰۸ | ۴۸٫۳ درصد |
اما چرا وقتی صحبت از مباحث مالی میشود همه ما اینقدر از آمادگی کمی برخوردار هستیم؟
شاید این تنها فرضیه موجود باشد: زبان
به نوع لغاتی که در دنیای مالی امروز استفاده میشود، توجه کنید. زبان دنیای مالی پر از اصطلاحات تخصصی، بسیار پیچیده و مبهم است که یک مبحث گیجکننده را گیجکنندهتر کرده و این زبان پیچیده پروسهی آموزش مالی و یادگیری آن را مدام به تأخیر میاندازد. بهنحویکه وضعیت کنونی آموزش مالی با تعابیری مثل محتوای سنگین و خستهکننده توصیف میشود.
درنتیجه بسیاری از ما از یادگیری آن اجتناب میکنیم و هیچوقت دیگر به سراغ آموزش مالی باز نمی گردیم و به جای آن خود را در آغوش گرم مشاوران مالی رها میکنیم.
مالی رفتاری درس مهمی به ما داده است و آن اینکه مغز انسانها در مدیریت پول واقعاً ضعیف عمل میکند. پس ما بهطور طبیعی از کسی که به او اعتماد داریم میخواهیم تا به ما بگوید چهکار کنیم و ضعف و کاستی موجب شکلگیری یک صنعت بهشدت پرمنفعت تحت عنوان مشاوره مالی شده است.
وبلاگ نویسی به نام شین پریش (Shane Parrish) در مقالهای به این موضوع میپردازد که چرا ما از توصیههای مشاوران مالی پیروی میکنیم. به نظر او، بیشتر اوقات ما به دلایل زیر به توصیه مشاوران عمل میکنیم:
- آنها ما را از فکر کردن راجع به تصمیمگیریهای سخت بینیاز میکنند؛
- آنها حرص و طمع را در ما تحریک مینمایند؛
- آنها شک و تردید ما را کاهش میدهند؛
- آنها اضطراب و ترس ما را کمتر کرده و باعث تقویت اعتمادبهنفسمان میشوند.
او از کتاب ویلیام موریس به نام «چگونه آرام و ولی مطمئن ثروتمند شویم: ماجراهای تصمیمگیری» نقلقول میکند:«مردم عموماً بسیار مایل هستند که یک منبع معتبر و قابلاطمینان به آنها بگوید که با پولشان چه کار کنند…»
مشکل این گفته آن است که نگهداشتن دنیای مالی در یک جعبه سیاه از بهترین علایق مشاوران مالی است. استفاده از اصطلاحات تخصّصی به آنها اجازه میدهد تا:
- نزد دیگران اعتبار پیدا کنند و تبدیل به آن «منبع معتبر و قابلاطمینان» شوند.
- مشتریان خود را (شما را) وابسته به خدمات خود نگه دارند.
او توضیح میدهد:«موریس تلاش میکند تا به شما بفهماند چنانچه خودتان روی برنامهها، نگرشها و احساساتتان تمرکز کنید تا تصمیم مالی درستی بگیرید، ممکن است تصمیمتان کاملاً متفاوت با توصیه مشاوران مالی باشد.»
حتّی اگر شما میخواهید از یک مشاور یا تحلیل گری که خدمات کاملی به شما اراده میکند، کمک بگیرید تا در برنامههای مالی و سرمایه گذاری به شما مشاوره دهد، درک بهتر از فعالیتهای این مؤسسات مالی و چرایی شکلگیری آنها میتواند تغییر بزرگی در تصمیمات شما و نحوه ارتباطتان با این مؤسسات ایجاد کند.
در واقع داشتن سواد مالی و یادگیری الفبای آن به این معنی است که شما درک بهتری نسبت به تصمیمگیریهای مالی دارید و بهطور کامل و صددرصدی وابسته فردی که به شما مشاوره میدهد، نیستید.
راه حال عبور از اینهمه پیچیدگی چیست؟
ما باید مسیر آموزش مالی را تغییر دهیم و اصطلاحات تخصصی و پیچیده را که مباحث مربوط به سرمایه گذاری و مدیریت سرمایه را در یک جعبه سیاه قرار داده، حذف کنیم.
در مقالهای که از جورج اورول در سال ۱۹۴۶ تحت عنوان «سیاست و زبان انگلیسی» منتشر شد، او میگوید: «زبان برای خدمت به ما در جهت دستیابی به اهدافمان شکل گرفت و چنانچه زبانی که ما بهوسیله آن با هم ارتباط برقرار میکنیم، رفتهرفته از بین برود، ما نیز از بین خواهیم رفت. اگر اندیشه زبان را به فساد بکشاند، زبان هم میتواند اندیشه را فاسد کند. یک استفاده بد از زبان میتواند سنتی اشتباه پایهگذاری کند که حتی فرهیختگان و متخصصان نیز به گسترش آن دامن بزنند.»
بنابراین چنانچه انگیزهای برای دشوار کردن درک امور مالی وجود داشته باشد، زبانی که ما با کمک آن مفاهیم مالی را آموزش میدهیم هم از این قانون تبعیت خواهد کرد و روز به روز دشوارتر و مبهمتر میشود.
اما ما به کمک یکدیگر میتوانیم این قالب را تغییر دهیم. اورول پنج قانون عملی برای ساده و شفاف کردن زبان ارائه کرده است که ما از این پنج قانون بهعنوان راهحلهایی برای درک مفاهیم و آموزش مالی استفاده میکنیم:
- هیچگاه از استعاره، تشبیه و یا سایر زیباییهای ادبی که در متنهای ادبی و چاپی میبینید، برای توضیح یک موضوع مالی استفاده نکنید. سعی کنید از سادهترین و قابلفهمترین اصطلاحات و کلمات استفاده کنید.
- هیچگاه وقتی کلمه کوتاهی وجود دارد، از مشابههای بلند آن استفاده نکنید.
- لغاتی را که بیان آنها لزومی ندارد، حذف کنید.
- وقتی میتوانید از حالت معلوم استفاده کنید، جمله مجهول به کار نبرید. پیچیده کردن جملات راه درستی نیست.
- هیچگاه از اصطلاح خارجی، لغت علمی یا لغت تخصصی، اگر معادل فارسی روزمره برای آن سراغ دارید، استفاده نکنید.
اگر ما این دستورالعملهای ساده را دنبال کنیم، شاید بتوانیم مسیر آموزش مالی کنونی را تغییر دهیم و آموزش مالی را برای همه ساده، قابلفهم و امکانپذیر کنیم. شاید این کار بتواند به بسیاری از ما در مسیر استقلال مالی کمک کند و آینده مالی آرامتری را برای همه رقم بزند.
منبع: مدیرمالی
اگر سؤال یا نظری دارید لطفاً در بخش نظرات مطرح کنید. همینطور با اشتراکگذاری این مقاله در شبکههای اجتماعی شما هم در توسعه دانش مالی و سرمایه گذاری شریک شوید.
بنده از لحاظ حسابداری مشکلی ندارم ولی در مشاوره مالی تمایل به یادگیری دارم.